کاش این شب بی سحر بود

 

    در این ساحلی که نشسته ام ، دیگر نم نم باران تویِ خیابونِ بی عابرِ پشت پنجرهِ خونهءمون را بیاد ندارم خیابونی که هرگز در روشنای روز هم رنگ عابر ،حتی مسافر دوردستها را بخود ندیده بود و فقط صدای پرواز پروانه ها از لابه لای برگ و ساقه اقاقیای کنار پنجره گاه و بیگاه این سکوت دل انگیزم که بظاهر مرگبار مینمود،را میشکستند. 

در ادامه مطلب   بخوانید

 و پیام این جاده را که از راه پر پیچ درّه ها به آن سوی کوها میرفت هرگز نفهمیدم.

در این ساحلی  که؛.....که در لنگرگاه آن جز قایق شکسته و بی سرنشینم که در آب پیچ و تاب میخورد و حتی دیگر مرغان دریایی هم به آشیانه ها برگشته بودند، و دیگر صدای به گوش نمیرسید، صدای جز آه و ناله موجهای کوچک که از برخورد با بدنه قایق سکوت این شب مهتابی را می شکستند در این فضای نفسگیر که اکسیژن هوا هم برای نفس کشیدن از حرکت باز ایستاده و بازدم ها هم دیگر حسابی سنگین شده اند،من تنهای تنها در این جزیره متروکه با نوازش اولین پرتوهای آفتاب پلک باز میکنم .میبینم حتی خرچنگها هم  از من سحرخیزتر بوده اند و برای زنده ماندنشان در لا به لای جلبکها یِ روی صخره ها بدنبال غذا میگردند آخه من همیشه توی زندگیم عقب میماندم، لعنت بر این تقدیر که این بار از خرچنگها هم  دیرتر از خواب بیدار شده بودم ، به یکباره تلألو آفتاب را روی سطح صاف و آرام دریا می بینم که چشم ام را خیره میکند اما نه آنطور که درخشش رنگین کمانهای پرتوِ نوری که از الماس گوشواره یک مه روی بتابد که این زمزمه های دیگر دارد.

به پشت سر مینگرم جنگل همچنان انبوه و تاریکی آن هنوز کاملاً از بین نرفته و از صداهای سنگین نیم شب گذشته  آن دیگر خبری نیست، که شاید آن صداها از حیوانات وحشی و درندهِ جنگل که شبها پی شکار خویش هستند برخاسته بود و از ترکیب آنها صدای سنگین و دلهره آور بر این فضا حکمفرما شده بود.

    و از آنسوی جنگل در مه ای غلیظ قله ای از ابرها سر به بیرون زده بود چنان که مادربزرگ در قصه ها گفته بود این کوه را الدورادور(ELDORADOR) گویند و گفته اند که سعادت آدمی در رسیدن به آن کوه نهفته و راز کیمیاگری در دل غاری از آن کوه که مردی از نسل بومیان شیلی در آن به ریاضت نشسته میداند،همان کیمیاگریی که عمر را جاودانه می سازد ، همچنان که بعضی ها این راز را در صحرای افریقا کنار اهرام مصر و یا در عبادتگاه های نزدیک واحه های مراکش و خیلی ها هم در جاده مقدس سانتیاگو در اسپانیا با پای پیاده به جستجو پرداخته اند ، و مــــــن.....